سایبانهاش فروهشته و کاخ اندر زیر
همچو سیمرغی افکنده بپای اندر پر.
فرخی.
فرازش یکی نیلگون سایبان ز گوهر چو شب اختر از آسمان.
اسدی.
گهی ساقی و کاردانش بودگهی چتر و گه سایبانش بود.
اسدی.
اگر بساط زمین مفرشم کنند سزدچو سایبان من از پرده سحاب کنند.
مسعودسعد.
ز آب گلها حوض و ز سایبان ایوان ز چوب بتکده عود و ز آب ابر گلاب.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 36 ).
گویند که از هفت ده بیرون کردندشان شاگردان نیز عاجز شدند او را سایبان ساختند و بخوابانیدند و برفتند. ( قصص الانبیاء ص 138 ).دست تو محیط بر ممالک
ابری شده سایبان کعبه.
خاقانی.
سایبان نیست بر تو بخت سپیدآن سپیدی بخت دلسوز است.
خاقانی.
گرفتند یک ماه آنجا قرارکه هم سایبان بود و هم چشمه سار.
نظامی.
خداوندان عقل این طرفه بینندکه خورشیدی بزیر سایبانست.
سعدی ( بدایع ).
|| مجازاً بمعنی موی سر. زلف : بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد
بهار عارضش خطی بخون ارغوان دارد.
حافظ.
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش رویست و مشکین سایبان ابرو.
حافظ.
|| و در این زمان چادری باشد که آن را چار لای بر روی یکدیگر دوزند و آن را شامیانه نیز گویند. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) : منشور خرگه و تتق و چتر و سایبان
برکندلان چرخ مدور نوشته اند.
نظام قاری.
رجوع به سایه بان شود.- سایبان اخضر ؛ کنایه از آسمان است. ( ناظم الاطباء ).
- سایبان سیمابی ؛ کنایه از صبح کاذبست. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ).
- سایبان ظَلْمانی ؛ صبح کاذب.( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...