ساکت

/sAket/

مترادف ساکت: آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت

متضاد ساکت: شلوغ

برابر پارسی: خاموش، آرام

معنی انگلیسی:
dumb, still, stilly, mum, mute, quiet, reticent, silent, speechless, tacit, tight-lipped, tongue-tied, uncommunicative, voiceless, guiet, tuneless

لغت نامه دهخدا

ساکت. [ ک ِ ] ( ع اِ ) خاموش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خامش. خموش. خمش. صامت. بی صدا. آرام. ساکن.
- ساکت شدن غضب ؛ فرونشستن خشم.
- ساکت کردن ؛ آرام کردن.
- ساکت گردیدن ؛خاموش و بی صدا شدن.
- ساکت ماندن ؛ خاموش شدن.

ساکت. [ ک ِ ] ( اِخ ) نام نوح پیامبر است بروایت مؤلف حبیب السیر. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 29 و نوح در این لغت نامه شود.

ساکت. [ ک ِ ] ( اِخ ) میرزا محمدامین فرزند میرزا مؤمن بن خواجه میرزا بیک کدخدای تبریز است. ساکت از شاعران قرن یازدهم و از معاصران و مصاحبان صائب تبریزی است و این تخلص را نیز در اصفهان از صائب گرفته است. وی مدتی در مشهد سکونت داشت. در روزگار عالمگیر اول به هند رفت و داخل «بخشیان » گردید و منصب «هزاری » یافت و در بنگاله از تعینات شایسته خان بود. او راست :
چه نویسم ای جفاجو زدل خراب بی تو
که نبوده است کارم بجز اضطراب بی تو
تو و جلوه ها که هرگز نرسد بیادت از من
من و چشم خونفشانی که نکرده خواب بی تو.
تا لوح دل ز نقش دوئی پاک کرده ایم
از برگ تاک آینه ادراک کرده ایم
در جلوه گاه اهل نظر خار و گل یکی است
مستی چو شعله از خس و خاشاک کرده ایم
آب گهر چکیده ز مژگان نظاره را
هر گه نظر بروی عرقناک کرده ایم
شاید شود فریفته خط و خال خویش
دامی به راه ز آینه در خاک کرده ایم.
ز بس نگاهم از آن شعله آب و تاب گرفت
توان ز مردمک دیده ام گلاب گرفت
از حوادث در خرابیها درشتان ایمنند
سیل برخیزد ز هر جا رو به همواری کند.
نوبر نکرده شکوه زبان در دهان ما
بیباک شعله ای است که خاموش کرده ایم.
( از تذکره نصرآبادی ص 132 ).
( از تذکره یوسف علیخان و صحف ابراهیم ) و رجوع به دانشمندان آذربایجان ص 171 و صبح گلشن ص 193 شود.

ساکت. [ ک ِ ] ( اِخ ) میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده و تا سال 1313 هَ. ق. حیات داشته است. او راست :
در فصل بهار با یکی حور سرشت
یک شیشه می بطرف جوی و لب کشت
بهتر بود از کوثر و از هشت بهشت
این عشرت را نباید از دست بهشت.
( از ریحانةالادب ج 2 ص 149 از بهار عجم ص 545 ).

فرهنگ فارسی

خاموش، بی صدا، آرام، کسی که حرف نزند
۱ - خاموش آرام بی صدا . یا ساکت و صامت خاموش و آرام صم بکم . ۲ - ( اسم فعل ) ساکت باش بی حرف .
میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده

فرهنگ معین

(کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خاموش ، آرام ، بی - صدا.

فرهنگ عمید

۱. خاموش، بی صدا، آرام.
۲. کسی که حرف نزند.
۳. (شبه جمله ) [عامیانه] زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسروصدا کنند.

واژه نامه بختیاریکا

بی دُنگ؛ بی زُو ( بی ) دُهُو

دانشنامه عمومی

ساکت (توپ). ساکت یک توپ فوتبال است که در یک بازی انرژی رو مهار و ذخیره می کند برای استفاده های بعدی به عنوان یک منبع انرژی قابل حمل در محیط های کم انرژی. [ ۱] [ ۲] این توپ محصولی شاخص گنجانده شده در یک بازی نامعلوم است. [ ۳]
جسیکا لین، جولیا سیلورمن، جسیکا ماتیوز، همالی تکار که در آن زمان دانشجوی دانشگاه هاروارد بوده اند و آویوا پرسر که دانشجوی فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد بود، به عنوان اولین مخترعان این محصول در فهرست اختراعهای اولیه ثبت شدند. نمونه های اولیه این توپ برای اولین بار در رسانه ها در اوایل سال ۲۰۱۰ ظاهر شدند. [ ۴] [ ۵] تولید انبوه نسخه اولیه این توپ زاییده افکاری خیالی در یک بازی نامعلوم بود. این اقدام مهم اجتماعی توسط دو نفر از مخترعان اصلی جسیکا ماتیوز و جولیا سیلورمن انجام شد. [ ۳]
ساکت امتیاز «استعداد» و «روشنفکری» را از یک چهارم «جمعیت ماتریس» نیویورک را برای یک هفته در هشتم فوریه سال ۲۰۱۰ بدست آورد. [ ۴] گزارش داده شده است که ساکت پس از اولین استفاده توسط دریافت کنندگانش به سرعت شکسته شده است. . [ ۶]
عکس ساکت (توپ)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

ارام, هیس

مترادف ها

calm (صفت)
ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده

acquiescent (صفت)
ساکت، راضی، راضی شونده، غیر قابل اعتراض

quiet (صفت)
ساکت، دوستانه، فراخ، ارام، بی صدا، ملایم، ساکن، خاموش، اهسته، خموش

silent (صفت)
ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش

mute (صفت)
ساکت، بی صدا، صامت، گنگ، لال، خمش، خموش، بی زبان، غیر حاکی

soothed (صفت)
ساکت

imperturbable (صفت)
ساکت، تزلزل ناپذیر، ارام، خونسرد

still (صفت)
ساکت، ارام، ساکن، راکد، خاموش، بی حرکت

stilly (صفت)
ساکت، ارام، ساکن

dormant (صفت)
ساکت، خوابیده

noiseless (صفت)
ساکت، بی صدا

reticent (صفت)
ساکت، محتاط در سخن، کم گو

serene (صفت)
ساکت، روشن، ارام، صاف، متین، بی سر و صدا

soundless (صفت)
ساکت، بی صدا، خاموش

soft-spoken (صفت)
ساکت، معتدل، دارای صدای نرم و ملایم

فارسی به عربی

صامت , صمة , ما زال , هادی , هدوء

پیشنهاد کاربران

ما در پارسی واژگان {واج، وات، واک، واچ، واز} را داریم.
این واژگان هَمِگی به روشنی با {voice} در انگلیسی هَمریشه هستند.
در زبانِ سانسکریت، واژه یِ {واچ} به چشم می خورد که ریشه یِ {واچِ پارسی کنونی} را نشان می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

ما ریشه یِ {واکش} را در نیاهِندوایرانی داریم که سپس در اوستایی به ریختِ {واخش/واکش} در آمد. در می یابیم که {واک} برگرفته از هَمین ریشه است، که در {آوا} می بینیم که در گذشته به ریختِ {آواگ/آواک} بوده است.
ریشه یِ {وات} برگرفته از {واچ} است، که تنها گویا در زبانِ پارسی با {ت} این واژه را داریم، که برای دگرگونیِ {چ/ت} رخ داده است.
ریشه یِ {واج} نیز هَمچون پیشین، برگرفته از {واچ} است با دگرگونیِ {چ/ج}.
درباره یِ ریشه یِ {واز} دو گمانه است:
1 - برگرفته از {واخش} اوستایی اس که با دگرگونیِ آواییِ {خ/ز} به ریختِ {واز} در آمده است
2 - برگرفته از {واچ} است با دگرگونیِ آواییِ {چ/ز}.
این تَن، بیشتر بر گمانه یِ نُخُست است، اگر چیزی در این باره می دانید، خواهش می کنم راهنمایی کنید.
{واز} را در {آواز/ایواز} داریم.
درباره یِ واژه سازی برایِ {ساکت/سکوت/vocal}:
به جایِ {ساکت} می توان از {اَواک/اَوات/اَواج/اَواچ} بکار برد، و برای واژه سازی برایِ {سکوت} هم باید این را دانست:
- درباره یِ کارواژه هایِ چنین واژگانی باید گفت که این واژگان دو فرگشتِ زبانی را داشتند، یکی از {واچ} در زبان های کهن هندوایرانی و دیگری از {واکش/واخش} که سپس به ریختِ {واک/واز} در آمد.
ما برایِ کارواژه این واژگان فرگشتِ دوم را در نگر ( =نظر ) می گیریم، که {واختَن} را با بُنِ کنونیِ {واز} داریم.
پس به جایِ {سُکوت} می توان گفت {اَواخت/آواخت}.
به جایِ {vocal} می توان گفت {واکال/واتال/واچال/واجال/وازال} که اگرچه برای فرگشتِ زبانی {واکال/واچال/وازال} اصلی تر هستند.
بِدرود!

ساکِت:
١. خاموش، آرام، بی - سِدا، بی - صدا، لب - بسته، دهن - بسته
۲. کسی که چیزی نگوید
۳. ( جملەوار، دستوری ) [مردمی] خاموش! هیچی نگو! هیچی نگید! دهن بسته!
واژه ساکت
معادل ابجد 481
تعداد حروف 4
تلفظ sāket
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( کِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی sAket
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
مهردهان. [ م ُ دَ ] ( ص مرکب ) روزه دار. صایم. مهردهانان ؛ روزه داران. ( برهان ) . || خاموش. ساکت. و رجوع به ترکیب مهر دهان ذیل مهر شود.
دم بسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بی نفس . ( ناظم الاطباء ) . || خاموش . ( آنندراج ) . || حیران و سرگردان . ( ناظم الاطباء ) .
بی تفاوت
لب بسته . [ ل َ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ساکت . خاموش :
تا توی ِ لب بسته گشادی نفس
یک سخن نغز نگفتی به کس .
نظامی .
در عشق شکسته بسته دانی چونم ؟
لب بسته و دل شکسته دانی چونم ؟
تو مجلس می نشانده دانم چونی
من غرقه ٔ خون نشسته دانی چونم ؟
خاقانی .
بی آوا
در پهلوی می شود: توشت
خاموش. . . . . . بی صدا . . . . . هیس . . . ارام . . . .
در زبان تالشی : تَم ( tam ) و تام ( tām )
دهن دوخته. [دَ هََ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که دهان از گفتن بربندد. دهان بسته. زبان بسته. خاموشی گزیده :
کم سخنی دید دهن دوخته
چشم و زبانی ادب آموخته.
نظامی.
و رجوع به دهن دوختن شود.
خاموشی گزیده ، زبان اندرکشیده
گرفته لب. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ل َ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم خاموش باشد. ( برهان ) :
دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب
نطق من آب تازیان برده به نکته ٔ دری.
خاقانی ( دیوان عبدالرسولی ص 429 ) .
سوت و کور
ساکت ریشه ی هندواروپایی دارد ؛ در روسی واژه ی ساگیت ( ساگِت ) به کار میبرند ؛ در انگلیسی سایلنت میگویند . . .
در سنسکریت ساکت نامِ شهری بود نزدیک به آسمانها !
آرام
بی سر و صدا
سلام 👋معنی ساکت :آرام ، خاموشی ، هیس
سکوت . خاموشی. آرام. هیس

بهترین واژه برای ساکت شدن واژه چپ کردن چوپ کردن chop ک در انگلیسی نیز گویند و نیز واژه ی خاموش میباشد
مولانا جلالدین بلخی میگوید
چپ کن و بشنو سخن خاموشان
آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت، هیس
آرام
خاموشی کلام - بر تضاد سر و صدا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس