سامان گرفتن


مترادف سامان گرفتن: منظم شدن، مرتب شدن، درست شدن، سروسامان گرفتن، سامان یافتن

لغت نامه دهخدا

سامان گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب )پایان پذیرفتن. سر و صورتی بخود گرفتن :
گرچه سامان جهان اندر خرد باشد خرد
تا از او سامان نگیرد سخت بی سامان بود.
عنصری.
هر چه کردم تا ببینم روی او سامان نشد
کار چون من عاشقی هرگز کجا سامان گرفت.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

پایان پذیرفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس