گفت آن سالوس زرّاق تهی
دام گولان و کمند گمرهی.
( مثنوی ).
از سر صوفی سالوس دوتایی برکش کاندرین ره ادب آن است که یکتا آیند.
سعدی ( کلیات بدایع، چ فروغی ص 503 ).
چیست ناموس دل در او بندی کیت سالوس خوش بر او خندی.
اوحدی.
|| ( اِ ) خدعه. ( دزی ج 1 ص 622 از حاشیه برهان قاطع چ معین ). فریب. مکر. حیله : شنیدی علم کردی نام سالوس
خرد بر علم تو میداد افسوس.
ناصرخسرو.
راه خود را به شغرک و ناموس نیک پی کور کردی از سالوس.
سنایی.
ساخته دست بر ره سالوس بهر یک من جو و دو کاسه سبوس.
سنایی.
هفتادساله گشتی توحید و زهد کو مفروش دین بچربک و سالوس و ریو و زنگ.
سوزنی.
در کنج نفاق سر فروبردسالوس و سیه گری برآورد.
عطار.
نه چون شیر و پلنگ و خروس در عربده و جنگ و سالوس.
( مقامات حمیدی ).
لطف و سالوس جهان خوش لقمه ایست کمترش خور کان پر آتش لقمه ایست.
( مثنوی ).
زمانی بسالوس گریان شدم که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم.
سعدی ( بوستان ).
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم بِه ْ آنکه بر در میخانه برکشم علمی.
حافظ.
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان بسرکشیم.
حافظ.
|| بانگ. ( شرفنامه منیری ).سالوس. ( اِخ ) شهری است از ایتالیا سابقاً حاکم نشین ایالتی از مارکیزات بوده است و بسال 1142 م. بنیاد نهاده شد و دارای 16000 تن سکنه است.بیشتر بخوانید ...