سالمند

/sAlmand/

مترادف سالمند: پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالدیده، کلان سال، کهنسال، مسن، معمر

متضاد سالمند: جوان

معنی انگلیسی:
aged, ageing, aging, ancient, elder, elderly, old, oldster, adult

لغت نامه دهخدا

سالمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) کلانسال. مسن. بزاد برآمده. بزرگ سال.

فرهنگ فارسی

سالدار، سالدیده، کلانسال، سالخورده
( صفت ) کلان سال مسن بزرگ سال .

فرهنگ معین

(مَ ) (ص مر. ) پیر، سالخورده .

فرهنگ عمید

سال دار، سال دیده، کلان سال، سال خورده.

جدول کلمات

مسن

پیشنهاد کاربران

سالخورده ، پیر ، فرتوت، کهنسال، مسن، زال ، معمر
مخالف:جوان
هم خانواده:سالم ، سلیم ، سلم
پیر ، جا افتاده ، فرتوت ، کلان سال
پیر تجربه

بپرس