سالف
لغت نامه دهخدا
- سالف الدهر ؛ : اعتمادی که در سالف الدهر در ضبط امور خراسان و کفالت جمهور لشکر حاصل بوده است به اختلال و انحلال پیوندد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 165 ).
- سالف الذکر ؛ چیزی که ذکر آن از پیش شده.
سالف. [ ل ِ] ( اِخ ) از قوم ثمود که نام پدر قدار، پی کننده ناقه صالح پیغمبر( ع ) است. ( حبیب السیر چ قدیم ص 15 ).
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) ۱ - پیش رفته گذشته : زمان سالف . ۲ - شخص پیشین پیشین .
از قوم ثمود که نام پدر قدارپی کننده ناقه صالح پیغمبر است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
سلف
گذشته
قدیم
. . . چنین آورده اند که در روزگار سالف
کتاب جوحی
گذشته
قدیم
. . . چنین آورده اند که در روزگار سالف
کتاب جوحی