سالبه

/sAlebe/

لغت نامه دهخدا

( سالبة ) سالبة. [ ل ِ ب َ ] ( ع ص ) سالبه. مؤنث سالب. رجوع به سالب شود. || و به اصطلاح علم منطق قضیه بر دو قسم است : 1 - قضیه سالبه جزئیه 2 - قضیه سالبه کلیه.
قضیه سالبه جزئیه : جمله ای است که در آن نفی بعض باشد چنانکه بعض الحیوان لیس بانسان. قضیه سالبه کلیه : جمله ای که در آن نفی کل باشد مثل لاشی من الانسان بحجر. رجوع به قضیه شود.

سالبة. [ ل ِ ب َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن ملک الممنع . پیری عظیم الشان و رفیعالحال بود و در خدمت شیخ ابومسلم الفسوی تربیت شده. و شیخ ابوالحسن علی بن خواجه کرمانی را ملاقات و با شیخ اباعبداﷲ محمدبن علی مصاحبت داشت و خانقاه خودرا در کوار قرار داد و مدت سی سال در آنجا کسانی راکه بخانقاه می آمدند طعام میخورانید رحمة اﷲ علیهم. ( شدّالازار ص 180 و181 ) ( نامه دانشوران ج 3 ص 90 ). وعده زیادی از علماء و صالحین با او مجاورت داشته اند. در او فتوت و نشاط فراوان بود. او در سال 473 هَ. ق. فوت کرده و در خانقاه خود او را دفن کرده اند.، سال به. [ ب ِه ْ ] ( اِ مرکب ) یا سالبه. نامی است از نامهای مردان ایران. مانند روزبه. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به حاشیه : سالبةبن ابراهیم شود.

فرهنگ فارسی

مونث سالب . یا قضیه سالبه . قضیه سالبه بر دو قسم است : الف - سالبه جزئیه جمله ایست که در آن نفی بعض باشد چنانچه [[ بعض جانوران انسان نیستند ]] ب - سالبه کلیه جمله ایست که در آن نفی کل باشد مانند [[ هیچ انسانی سنگ نیست . ]] یا سالبه باتنفائ محمول . سلب نسبت حکمیه بجهت عدم ثبوت محمول است برای موضوع مقابل سالبه بانتفائ موضوع . یا سالبه بانتفائ موضوع
بن ابراهیم بن ملک الممنع پیری عظیم الشان و رفیع الحال بود و در خدمت شیخ ابومسلم الفسوی تربیت شده
۱ - ( صفت ) کسی که هر سال او از سال گذشته بهتر است ( یا بهتر خواهد بود تفائ لا ) . ۲ - نامی از نامهای مردان .

فرهنگ عمید

۱. سال به، سال خوب، سال خوش.
۲. کسی که هر سال او از سال پیش بهتر باشد.
۳. نامی از نام های مردان بوده.
۱. (منطق ) جملۀ منفیه.
۲. [قدیمی] = سالب
* سالبهٴ جزئیه: (منطق ) جمله ای که در آن نفی بعض باشد مثل بعض الحیوان لیس بانسان (بعضی از جانوران انسان نیستند ).
* سالبهٴ کلیه: جمله ای که در آن نفی کل باشد، مانند لا شیءَ من الانسانِ بحجرٍ (هیچ انسانی سنگ نیست ).

پیشنهاد کاربران

negative
"ناینده"
ناینده از کارواژه ی [نایستن]
موجبه= باینده
باینده از کارواژه ی [بایستن]
جمله ای است که با بعضی و با منفی می آید
سالبه جزئی : بعضی الف ب نیست
سالبه کلی : بعضی الف ب نیست
جمله ی منفی را می گویند

بپرس