سالب

/sAleb/

مترادف سالب: سلب کننده، نفی کننده، نافی، رباینده، غارتگر، سالبه

متضاد سالب: موجبه

لغت نامه دهخدا

سالب. [ ل ِ ] ( ع ص ) تاراج کننده و رباینده و غارتگر. ( ناظم الاطباء ). رباینده. ( غیاث از منتخب اللغات ). || زیان رساننده. || ماده شتر فرزند مرده یا آنکه بچه ناتمام افکنده باشد و جمع آن سَوالِب و سُلُب و سلب است. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سلب کننده، رباینده، برهنه کننده یاپوست کننده
۱ - رباینده . ۲ - غارت کننده . ۳ - زیان رساننده .

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِفا. )۱ - سلب کننده . ۲ - رباینده . ۳ - برهنه کننده . ج . سلاب .

فرهنگ عمید

۱. سلب کننده، رباینده.
۲. برهنه کننده یا پوست کنندۀ چیزی.

مترادف ها

abdacting (صفت)
سالب

depriving (صفت)
سالب

negative (صفت)
سالب، منفی، سلبی، نامثبت، غیر مثبت

privative (صفت)
سالب، سلبی، ناشی از محرومیت، تحریمی

subtractive (صفت)
سالب، کاهنده، کاهشی، تفریقی، دارای علامت تفریق

پیشنهاد کاربران

بپرس