دیکشنری
مترجم
بپرس
سال گشت
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
سال گشت. [ گ َ ] ( ن مف مرکب ) پیر سال خورده. ( آنندراج ) سالدیده. پیر. ( استینگاس ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) سالدیده پیر سالخورده .
سال گشته، سالدیده، سالخورده، پیر
فرهنگ عمید
سال دیده، سال خورده، پیر.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها