( ساقطة ) ساقطة. [ ق ِ طَ ] ( ع ص ) تأنیث ساقط. ج ، ساقطات و سواقط. رجوع به ساقط شود. || سخن در این مثل : لکل ساقطة لاقطة؛ یعنی هر سخن را که از دهان بر آید شنونده ای است که میشنود و شایع میکند. ( منتهی الارب ). ای لکل نادرة من الکلام من یحملها و یدیعها و التاء فی لاقطة اما مبالغة و اما مبالغة و اما للازدواج. ( ناظم الاطباء ). || ناقص عقل. ( قطر المحیط ). مفرد سواقط؛ کسانی اند که حاضر میشوند یمامه را از برای خوراک خرما. ( شرح قاموس ). الذین یردون الیمامة لامتیاز التمر و ما یسقط من الثمار قبل الادراک. مفرده ساقطة. ( قطر المحیط ). ساقطة. [ ق ِ طَ ] ( اِخ ) رجوع به ماده بعدی شود.