سافیه

لغت نامه دهخدا

( سافیة ) سافیة. [ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث سافی. باد که گرد آورد.ج ، سوافی. ( مهذب الاسماء ). و ج ، سافیات :
اصاروا الجوّ قبرک و استنابوا
عن الاکفان ثوب السافیات.
؟ ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192 ).

سافیة. [ ی َ ] ( اِخ ) شهری است در جنوب بحرالمیت. ( نخبة الدهر دمشقی ص 213 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره گندمیان که دارای ساقه های ماشوره یی ساده یا منشعب است . برگهایش نسبتا پهن و دارای گلهای سنبله ای انتهایی است . این گیاه در اکثر مزارع و بیایانها میروید . دانه اش به اندازه ارزن است . و بهترین دانه مغذی جهت پرندگان دانه خوار بیابانی است شعرالفار .
شهری است در جنوب بحر المیت

پیشنهاد کاربران

بپرس