ساغرگیر. [ غ َ ] ( نف مرکب ) ساغرگیرنده. باده خوار. میگسار. خراباتی. باده پرست. باده گسار : خرقه رهن خانه خمار دارد پیر ماای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما.خواجو( دیوان ص 48 و373 ).لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق داوری دارم بسی ، یارب که را داور کنم ؟حافظ.