ساغر شیرازی
لغت نامه دهخدا
گر بَرِ بت به صدق دل عرضه کنی نیاز را
به که به زرق در حرم جلوه دهی نماز را
گرچه برای بندگی ساکن مسجدم ولی
بندگی خدای کو بنده حرص و آز را؟
ای سوی کعبه رهسپر بین به کجاست روی دل
شاد مشو که همرهی قافله حجاز را !
از گدائی در میخانه شاهی کن طلب
و اندر آن درگاه یکسان بین گدا و شاه را.
نیافتیم ز عیش جهان بجز حسرت
فروختیم به دنیا اگر چه عقبی را
ریا همین بر عشاق نیست ورنه فقیه
امام شهر نگردد اگر ریا نکند.
اگر زصحبت دردی کشان کناره کنم
به روی پیر مغان چون دگر نظاره کنم ؟
بهار میرسد آن به که توبه را شکنم
چو فصل گل گذرد توبه دوباره کنم.
رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 181 و ریاض العارفین چ 1305 هَ. ق. ص 261 و تذکره دلگشا تألیف علی اکبر بسمل شیرازی نسخه خطی کتابخانه ملی شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید