ساعات

/sA~At/

لغت نامه دهخدا

ساعات. ( ع اِ ) ج ِ ساعة. پاره هائی از روز و شب. ( منتهی الارب ). || دمها. نفسها و لحظات. || اوقات. || تقسیمات مخصوص روز و شب ، هر ساعتی برابر 60 دقیقه است. آلات وقت شمار. رجوع به ساعت شود.

ساعات. ( ع اِ ) ( خطوط... ) در اصطرلاب خطوطی است دور از یکدیگر در زیر مقنطرات : و خطهای ساعات معوجه آن اند که زیر افق میان مدار سرطان و مدار جدی کشیده است. و بمیان هر دو خطی عددشان نبشته است. از یکی تا دوازده. ( التفهیم ص 295 ). و رجوع بشکل صفحه 295 در همان کتاب شود.

فرهنگ فارسی

جمع ساعت
( اسم ) جمع ساعت . یا خطوط ساعت در اصطرلاب خطوطی است دور از یکریگر در زیر مقنطرات .
در اصطرلاب خطوطی است دور از یکدیگر در زیر مقنطرات

فرهنگ عمید

= ساعت

پیشنهاد کاربران

بپرس