ساسیا

لغت نامه دهخدا

ساسیا. ( اِ ) دیوی از تابعان اهرمن چنانکه ساستا. ( شعوری ) ( استینگاس ) ( آنندراج از فرهنگ فرنگ ) ( ناظم الاطباء ) :
در بدی و کدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیا آسا.
فرالاوی.
این بیت در لغت فرس و منابع معتبر نیامده و مأخذ شعوری که خود مأخذ دیگران قرار گرفته معلوم نیست.

فرهنگ فارسی

دیوی از تابعان اهرمن چنانکه ساستا

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

این بیت درست از فراولی است و ساسی به گدا و دیوانه گویند
در بدی و کدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیا آسا.
فرالاوی
چه خیزد ز اول ملکی که در پیش دم آخر
بود ساسی و بی سامان چه ساسانی چه سامانی.
...
[مشاهده متن کامل]

سنائی.
خاک پاشان دیگرند و بادپیمایان دگر
کی توان مر ساسیان را تخم ساسان داشتن.
سنائی.
همه ساسی نهاد و مفلس طبع
باز در سر فضول ساسانی.
سنائی.
پس مردمان زبان به عیب این ساسان [ ساسان بن بهمن ] نشر کردن و دنأت همت او را شرح دادن دراز کردند. . . والی یومنا هذا هر فرومایه را که عیب و سرزنش کنند ساسی خوانند، و گدایان را ساسی و ساسانی گویند . ( تاریخ بیهق ص 42 ) .
- ساسی سرای ؛ گداخانه. رجوع به ساسی سرای شود.
- ساسی نهاد ؛ گداطبع. فرومایه. رجوع به ساسی نهاد شود.

بپرس