از راستی چنانکه ره او را
گوئی زده است مسطره و سازو .
فرخی.
نزار و تافته گشتم بسان سازوی تومکن ، بترس زایزد، ز عاقبت بندیش.
مسعودسعد ( دیوان در صفت یار درودگر ص 643 ).
ملک را عدل گرچه چون سازوست ملک بی تیغ دست بی بازوست.
سنائی ( از رشیدی و انجمن آرا ).
سکه بقال ترازو بودجدول خط راست ز سازو بود.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
|| ریسمان باز . ( ناظم الاطباء ) ( استینگاس ). || در شهرستانک این نام را به گیاه ( ژونکوس ) دهند که از آن حصیر کنند. ( یادداشت بخط مؤلف ). علف سفید ( در تداول مردم رادکان ).