سازمندی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) سازمند بودن. ساختگی. آراستگی. بسامانی. || عدت. تجهیز. ساز و برگ داشتن : بدین سازمندی جهانگیرشاه برافروخت رایت ز ماهی به ماه.نظامی.