ساز گرفتن کاری یا جائی را ؛ ساخته شدن برای آن. آغاز کردن بدان. آهنگ آن کردن. بدان روی آوردن. بدان اقدام کردن :
به تخت آمد از جایگاه نماز
سپاهش به رفتن گرفتند ساز.
فردوسی.
به پدرود کردن گرفتند ساز
... [مشاهده متن کامل]
بیابان گرفتند و راه دراز.
فردوسی.
چو سه ساله شد ساز میدان گرفت
به پنجم دل شیرمردان گرفت.
فردوسی.
شنیدم که ساز شبیخون گرفت
ز بیچارگی ساز افسون گرفت.
فردوسی.
وزان جایگه ساز ایران گرفت
دل شیر و چنگ دلیران گرفت.
فردوسی.
به تخت آمد از جایگاه نماز
سپاهش به رفتن گرفتند ساز.
فردوسی.
به پدرود کردن گرفتند ساز
... [مشاهده متن کامل]
بیابان گرفتند و راه دراز.
فردوسی.
چو سه ساله شد ساز میدان گرفت
به پنجم دل شیرمردان گرفت.
فردوسی.
شنیدم که ساز شبیخون گرفت
ز بیچارگی ساز افسون گرفت.
فردوسی.
وزان جایگه ساز ایران گرفت
دل شیر و چنگ دلیران گرفت.
فردوسی.