ساز و برگ

/sAzobarg/

مترادف ساز و برگ: اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم

معنی انگلیسی:
equipment, implement, outfit, rig, accoutrements, paraphernalia, supplies

لغت نامه دهخدا

ساز و برگ.[ زُ ب َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و سامان. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). برگ و ساز. ساز و آلت. ساز و سامان. آلات و ادوات. اسباب. وسائل. لوازم :
ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم
بماندم اینجا بی ساز و برگ و انگشتال.
ابوالعباس.
|| تجهیزات. عدت. ساز و عدت. سازو سلاح. ساز و برگ جنگی. ساختگی. ساز و ساخت. عُطرود. عتاد. عِدَّة. عُدَّة. ساخت. ساختگی.آنچه به سرباز از لباس و وسائل و آلات دیگر داده می شود. ( فرهنگستان ) :
ساز و برگ از سپه گرفتی باز
تاسپه را نه برگ ماند و نه ساز.
نظامی ( هفت پیکر ).
|| ساز و برگ سفر. توشه. زاد. || زین و یراق. تنگ و توبره. ساخت :
چه نازی بدین اسپ و این ساز و برگ
کت این تخت خون است و آن تاج مرگ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
رجوع به ساخت ، ساختگی ، برگ و ساز شود.

فرهنگ فارسی

آنچه از آلات جنگ و جامه و دیگر لوازم بسپاهیان دهند .
برگ وساز، سازوسامان، آلات وادوات، توشه سفر

فرهنگ معین

(زُ بَ ) (اِمر. ) تجهیزات ، ابزار و آلات .

مترادف ها

equipment (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات

outfit (اسم)
ساز، ساز و برگ، گروه، همسفر، توشه، بنه سفر، تجهیز، لوازم فنی

ordnance (اسم)
مهمات، ساز و برگ، توپخانه، توپ

armaments (اسم)
ساز و برگ

materiel (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر

پیشنهاد کاربران

نوا
یراق
ساز و برگ:[اصطلاح نظامی]به مجموعه تجهیزات و وسایل که رزمنده بکار می‎برد ساز و برگ گویند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

جهاز
ستام

بپرس