ساز سفر

لغت نامه دهخدا

ساز سفر. [ زِ س َ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسباب سفر. سامان سفر. بسیج سفر. ساختگی. سامان :
شغلکی دارم بر دست که از موقف آن
هم مرا ساز سفر باشد و هم ساز حضر.
فرخی.
رجوع به ساز شود.

پیشنهاد کاربران

روزی که شوق زیارت درخاطرش نشست
مهری زعشق ولایت درسینه اش نشست
سازسفرکرد ودامن کشان برفت
جایی که نورهدایت درباورش نشست
سیراب زآب حیات، جان تشنه لب
حقاکه فیض شهادت درساغرش نشست

...
[مشاهده متن کامل]

سیمرغ شدو پرگشودورفت تا آشیان
آنجا که راز شفاعت درباطنش نشست. . . باتشکر ازمجموعه وزین آبادیس

بپرس