هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده.
صائب ( از مترادفات ).
|| ساختن. آماده کردن : و حمامی نیکو در جنب خانه ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). و ده دکان از یمین و یسار او ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). || پرداختن. ابداع : بهر نکته که خسروساز میداد
جوابش هم به نکته بازمیداد.
نظامی ( خسرو و شیرین ).
|| آراستن : سخن را به آهنگ شان ساز داد
جواب سزاوارشان باز داد.
نظامی.
|| ساز دادن کاری را؛ راه انداختن. روبراه کردن. سامان دادن : که یزدان من یوسفم بازداد
همه کارهای مرا ساز داد.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده در حلقه خاصان مکش ، این عام کالانعام را.
همام تبریزی.