ساری. ( اِ ) جانوری است که آن را سار نیز خوانند. ( جهانگیری ) ( شعوری ). پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند. ( برهان ) ( آنندراج ). مرغی است سخنگوی سیاه. ( اوبهی ). سارجه. ( شرفنامه منیری ) : الا تا درآیند طوطی و سارک الا تا سرایند قمری و ساری .
گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند اِملی.
منوچهری.
بدستان چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب.
خاقانی.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری نفیر فاخته و نغمه هزار آوا.
خاقانی.
بنام صاحب عادل میان خطه باغ بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری.
نجیب الدین جرفادقانی ( از جهانگیری و شعوری ).
قمری وساری در باغ وطنگه سازند بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند.
مجد همگر ( از جهانگیری ).
رجوع به سار، سارج ، سارجه ،سارک ، سارنگ ، سارو، ساروک ، شار، شارک و شارو شود. || نام مقامی است. ( شرفنامه منیری ). ساری. ( هندی ، اِ ) به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند. یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه. ( جهانگیری ). لباس اهل دکن است. و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند. ( برهان ). لباس اهل دکن. ( آنندراج ). ساری جامه عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند. ( سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538 ). و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره ، شار، شاره در این لغت نامه شود. ساری. ( ع ص ) اثرکننده و دررونده بهمه اجزای چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده. ( ناظم الاطباء ). سرایت کننده. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح پزشکی ) به اصطلاح طب مرض مسری. ( ناظم الاطباء ). واگیردار. ( فرهنگستان ). || رونده همه شب. ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || ابری که در شب پدید آید. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || شریف و رئیس و نجیب. ( ناظم الاطباء ) . سری.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱- شهرستانی است در مازندران (استان دوم ) از طرف شمال به بحر خزر از جنوب بسلسله جبال البرز از مشرق به شهرستان گرگان و از مغرب بشهرستان شاهی محدود است. آب و هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب و معتدل و هوای بخش کوهستانی سردسیر است . هفت رشته کوه از شعب البرز در آن هست که پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور است . بین رشته کوههای مزبور شش رود مهم ( لاجیم فریم تجن گرم آب رود زارمرود نکا ) جریان دارد . این شهرستان شامل چهار بخش (بخش مرکزیبخش چهار دانگه بخش دو دانگه و بخش بهشهر ) ۲٠ دهستان و ۵۷۷ آبادی است و جمعیت کل آن ۲۶۲۸۷۷ تن است .۲- مرکز شهرستان شهر ساری است که در ۲۷ کیلومتری بحر خزر ۲۱ کیلومتری شاهی و یک کیلومتری مغرب رود تجن واقع است . این شهر قدیمی است قبل از اسلام بنا شده (بنای آنرا به طوس ابن نوذر نسبت دهند. ) و تجدید بنای آن در قر.اول ه. بدست فرخان بن دابویه از ملوک گاو باره بعمل آمد و گویند وی آنرا بنام پسر خود ((سارویه ) )نامید . در قرون اولی آباد ولی بعد ها بر اثر هجوم مغول و حوادث دیگر روبخرابی نهاد . در دوره صفویه بامر شاه عباس بناهای مهمی در آن ساختند. در اوایل قاجاریه نیز بابادی آن کمک شد ولی در اواخر آن دوره رو بخرابی نهاد. دو دوران رضا شاه بر اثر عبور راه آهن از کنار شهر و احداث خیابانهای عریض و اسفالته و ساختمان ابنیه دولتی رو بترقی نهاد. جمعیت آن حدود ۷٠۷۵۳ تن است و مرکز همه ادارات استان دوم و پادگان نظامی است . ۱ - سرایت کننده نفوذ کننده . ۲ - رونده در شب . ۳ - مرضی که از شخص به دیگری برسد واگیر دار . ابوالحسین از مشایخ تصوف و از کسانی است که زمان وفات و لطائف سخنانش بدست نیامده است
فرهنگ معین
[ هن . ] (اِ. ) نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند. (اِ. ) پرنده ای است کوچک و خوش - آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید. [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - سرایت کننده . ۲ - رونده در شب .
فرهنگ عمید
۱. روان، جاری، سرایت کننده، نفوذ کننده. ۲. (پزشکی ) مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار. نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است: ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی: ۱۴۵ ). تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند. قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند. قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند.
واژه نامه بختیاریکا
به رَو
دانشنامه عمومی
ساری (انگلستان). ساری ( به انگلیسی: /ˈsʌri/ surrey[ ۱] ) یک شهرستان تشریفاتی در ناحیهجنوب شرقی انگلستان است. مساحت این شهرستان ۱٬۶۶۳ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۱٬۱۲۷٬۳۰۰ نفر است. [ ۲] همچنین این شهرستان با شهرستان های ساسکس شرقی، کنت و لندن بزرگ همسایه است.
ساری (پوشاک). ساری نواری از پارچه دوخته نشده است در طیف نارنجی که امروزه همه رنگ آن موجود است که بین ۴ تا ۹ متر طول دارد و به شیوه های گوناگون دور بدن پیچیده می شود. این پوشاک در هند، بنگلادش، نپال، سری لانکا، بوتان، برمه و مالزی محبوب می باشد. این پوشش همچنین در ایران دوره قبل اسلام رایج بوده و این پوشش را پوشش زرتشتی می نامند. معمول ترین شیوه پوشیدن ساری پیچیدن آن به دور کمر است و سر دیگر آن به صورتی از شانه می گذرد که میان تنه را لخت می گذارد. ساری لباسی است درکل از هندوستان تا مرزهای آسیای غربی که عمداتاً به رنگ های زرد و نارنجی بوده واسم این جامه از آن گرفته شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
ساری (انگلستان). ساری (انگلستان)(Surrey) کاونتی (بخشی)در جنوب انگلستان، با ۱,۶۶۰ کیلومتر مربع مساحت و ۱,۰۴۷,۱۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۶). شهرهای مهم آن عبارت اند از کینگستون آپان تمز(مرکز اداری)، فارنم، گیلفورد، لدرهد، ریگیت، کاخ کیو، باغ گیاه شناسی سلطنتیدر این بخش واقع شده اند. ساری از شمال به لندن بزرگ تر، از شرق به کِنت، از جنوب به ساسکس شرقیو ساسکس غربی؛ و از غرب به همپشرمحدود است. در ۱۲۱۵ شاه جان، مگنا کارتا(فرمان بزرگ) را در رانیمیدامضا کرد.
ساری (پوشاک). لباس سنتی زنان هند. پارچه ای به درازای ۴ تا ۹ متر از جنس ابریشم که به شکل ویژه ای به دور بدن پیچیده می شود. ساری از پارچه های تزئین شده و حاشیه دار در رنگ های شاد تهیه می شود و امروزه در کشورهای دیگر نیز محبوبیت یافته است.
قابل انتقال، ساری، مسری، انتقال پذیر، قابل سرایت، فرافرستادنی، فرستادنی
virulent(صفت)
تند، تلخ، ساری، مسری، بدخیم، کینه جو، زهراگین
catching(صفت)
جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری
infectious(صفت)
ساری، واگیر، مسری، فاسد کننده، عفونی، سام
contagious(صفت)
ساری، واگیر، مسری، واگیردار
pestiferous(صفت)
مضر، ساری، مسری، ازار دهنده، عفونی، طاعون اور، فاسد کننده اخلاق دیگری
فارسی به عربی
مسرف
پیشنهاد کاربران
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده شد = چیزی ک مارا به جریان میاندازد / آب شرب = آب جاری شده / خود جاری که از ساری / شاری آمده / شار الکتریکی = جریان الکتریکی ... [مشاهده متن کامل]
سار / شار مانند ابشار / افشار ( طبقه بالا دستان = اف = بالا و شار = جریان => جریان و گروه بالایی ) شارع / شرعی / مشروع و مشتقات آن اشاره به جریان یافتن جمعیت = شارع و شرعی = چیزی را به ما جریان انداختن و . . . . . شعر که از سُر / شُر آمده یعنی چیزی را به زبان جاری ساختن که در سروده میبینیم که از سُر ود آمده ( مانند نمود = نم ( از نما آمده ود / خمود = خم ود و . . . ) پس سرود میشود جاری ساختن و سرایش نمونه دیگر جاری و ساری ساختن است پس این از اینکه چرا ساری همان جاری و جریان است ( همچنین مجری و اجرا از دیگر مشتقات آنها میباشند ) چرا ساری در ترکی زرد میشود؟ نام گذشته ساری زارتاگارتا بوده که با دگریخت ت به د میشود زارداگاردا که اگر ساده بگوییم میشود زردگَرد که کلا / گرد ( جرد از دیگر اشکال ساخت یافته گرد به معنای شهر است ) پس زردگرد میشود شهر زرد ( به دلیل داشتن برخی از گَوَن های زرد رنگ که برای زنبور های عسل ( که به آن ماز میگویند ( به گفته برخی مازندران یعنی جایگاه ماز که یک گونه زنبور بوده ) بسیار مفید بوده به اینک اثر چندانی از این گونه گیاهی باقی نمانده ) پس دلیل اینکه به ترکی ساری میشود زرد از اینجا آمده که این شهر به شهر زرد معروف بوده و چون نامش ساری بوده برای دیگران ساری شده شهر زرد همانطور که یونانیان به آن زارتاگارتا میگفتند یعنی شهر زرد ام نام اصلی آن ساری بوده و لقبش شهر زرد چرا ساری مرکز فرماندهی چَمِش ( معنی ) دارد؟ چون در این جاری شدن که افشار یا افسار میگفتند طبقه بالا دستان ( افشار یا افشاریان که طبقه بالا دستان خود را مینامیدند ) افسار کار را در دست داشتند ( افسار یعنی کار بالا و مهم و نشانه کنترل بوده ) پس یک معنای و اصطلاح دیگر افسار = کنترل یا مرکز فرماندهی شد در صورتی که اف = بالا و سار = جاری شده معنا دارد اما در گذر زمان اینطور کاربرد یافت ( مانند افسر = رییس ) دستکم بخش زیادی از واژه هایی که به اشتباه گمان میرفت عربی باشند را ریشه یابی کردیم . بخش زیادی از واژه های عربی ایرانی می باشد منتها بادی به درستی و با دقت بالا به اصل آن برسیم. با سپاس لایک نداشت اینهمه واژه یابی ؟
ما در زبان ترکی برای کلمه زرد که فارسی است ساری می گوییم
ساری ( تلفظ راهنما·اطلاعات ) که به پایتخت بهار نارنج مشهور است یکی از پرجمعیت ترین و بزرگ ترین شهرهای شمال ایران است و پایتخت پیشین ایران و مرکز استان مازندران و شهرستان ساری است. شهر ساری پرجمعیت ترین و بزرگترین شهر استان مازندران به شمار می رود. بر مبنای آخرین داده های جغرافیایی بیشترین درازای شهر ساری ۲۱, ۳ کیلومتر است. باداب سورت ساری به عنوان دومین میراث طبیعی شهر ساری در کشور به ثبت رسیده است ساری همچنین با قدمتی ۶۰۰۰ ساله یکی از قدیمی ترین شهرهای ایران محسوب می شود. ... [مشاهده متن کامل]
به مردم اهل ساری، سارَوی گفته می شود. شهر ساری واقع در کوهپایه های رشته کوه البرز دارای دو ناحیه دشتی و کوهپایه ای می باشد و ارتفاع آن تا ۵۴ متر بالاتر از سطح دریا می باشد. آب و هوای شهر ساری در تابستان ها معتدل و نمناک و در زمستان ها نسبتاً سرد و مرطوب است. این شهر با برخورداری از کوه، جنگل و دریا معمولاً دارای آب وهوای معتدل و مرطوب است. گرچه در مقایسه با سایر شهرهای مازندران، ساری هوای ملایم تری دارد، ولی طبق آمار سال های اخیر، بارندگی در ساری کاهش یافته است. جمعیت غیربومی ساری کم است. اکثریت مردم ساری از قومیت طبری هستند و به گویش ساروی که گویشی از زبان مازندرانی است سخن می گویند، مردم ساری رسماً مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازده امامی می باشند. پیشینه زندگی در ساری به دوران مس سنگی برمی گردد و کاوش های باستان شناسی صورت گرفته در ساری منجر به کشف سفالهای ۶۰۰۰ ساله و ابزارهای سنگی شد. ساری در دوران صفویان مورد توجه بیشتری قرار گرفت. در دوران قاجاریه، آقا محمد خان قاجار، بنیانگذار دودمان قاجار در نوروز سال ۱۱۵۱ خورشیدی در ساری مدعی سلطنت بر ایران شد و ساری را پایتخت خواند. اما سرچشمه شکوفایی و پیشرفت این شهر پس از قاجاریان بوده است. نظام شهری نوین ساری از دوران پهلوی آغاز شد و ساری از نخستین شهرهای ایران بوده است که ساخت راه آهن سراسری ایران در آنجا آغاز گشت. پس از پایان جنگ جهانی دوم توسعه ساری ادامه یافت و ساری کانون پذیرش جمعیت شد. این شهر دارالملک تاریخی مازندران است. ساری به دلیل قرار گرفتن در شاهراه مسیر ارتباطی شرق به مرکز ایران از اهمیت خاصی برخوردار است. این شهر از شمال به دریای خزر و از جنوب نیز به جنگل و رودخانه ختم می شود. همچون سایر شهرهای شمالی، ساری از تولیدکنندگان مرکبات و یکی از قطب های تولید برنج و فراورده های دامی کشور است.
این نام با همین گویش در سنسکریت به معنی شطرنج باز است. ( Williams Monier Monier. A Sanskrit - Englishe Distionary. Oxford 1964. صفحه 1109 ستون سوم )
در سال هزار و سیصد و نود و هشت یک بار از این شهر گذشتم و به فرح آباد رفتم
ساری شهری مازنی نشین در شمال ایران است. طبق تاریخ طبرستان نام ساری از نام سارویه پسر پادشاه طبرستان گرفته شده است ولیکن با توجه به وجود شهرها و روستاهای با نام سورک و اسرم و ساروکلا و غیر به نظر میرسد ... [مشاهده متن کامل]
این نام کهن تر از این باشد. براساس گفته مورخان یونانی نام این شهر در گذشته سادراکراتا یا زادراکراتا بود که دورانی مرکز دو ولایت و ساتراپ هیرکانی و تپوریا محسوب میشد.
واژه ( ساری ) واژه ای پارسی است. ساری از ریشه ( سر ) و به معنی سرای و مرکز فرماندهی است. در اوستا واژه های ( سائیری ) و ( سارِم ) به معنی ( سرور ) و ( رییس ) آمده اند که مانند شهر ساری از ریشه ( سر ) هستند. ... [مشاهده متن کامل]
نام شهر اسرم در شرق ساری نیز از همین ریشه ( سر ) و به معنی مرکز فرماندهی است. واژه ( ساری ) یا ( سرای ) را در نام سرای وان ( سارایوو ) پایتخت کشور بوسنی نیز می بینیم. پَسگشت ( =Reference ) : برگه�55 از نبیگ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
ساری نام شهری در مازندران هست که یکی از مراکز طبرستان محسوب میشد و در دوران محمدخان قاجار پایتخت ایران بود. ساروی نام یکی از طوایف قوم طبری میباشد که به زبان طبری صحبت میکنند. ساروی به سکنه شهر ساری اطلاق میشود. ساروی نام گویشی از زبان طبری ( مازندرانی ) میباشد.
از سرایت می آید و آنچه می تواند در دیگران هم کارساز گردد و رخنه کند
ساری ( Sari ) : در زبان آسامی به معنی عدد چهار است
ساری یعنی زرد به تورکی
زرد به تورکی
ده زبان دری افغانی به یک مریضی سرایت کننده میگوییم ساری
ساری ( Saree ) :یکی از مشهورترین انواع لباس هندی، ساری است که پوششی برای زنان است و با رنگ ها و تزیینات زیبا و خیره کننده ای که دارد در سرتاسر دنیا کاملا شناخته شده است. به طور کلی این لباس از یک پارچه چهار تا نه متر دوخته نشده تشکیل شده است که زنان هندی آن را به شیوه های مختلف دور بدنشان می پیچیانند. یکی از رایج ترین شیوه های بستن این پارچه پیچاندن آن دور کمر است به طوریکه یک انتهای پارچه به صورت مورب روی سینه و شانه سمت مقابل قرار بگیرد. زیر پارچه ساری هم معمولا زنان پیراهن یا بلوزی می پوشند که کوتاه است و شکم را نمی پوشاند. ... [مشاهده متن کامل]
ساری در زبان هندی نام لباس زنان هندوستان ساری در ترکی به معنی رنگ زرد هست ساری در زبان عربی به معنی جاری و روان
در ترکی به معنی زرد است.
در میمتد شهربابک به خوراک پخته شده جگر و روده و وشش گوسفند ودربعضی مواقع به گوشت پخته و سرخ شده گفته می شود
شهر ساری_ مرکز استان مازندران نام شهری بسیار زیبا و بزرگ و زیباترین شهر مازندران
بمعنی باتشکر سپاس با اجازه شما ببخشید هم معنی میدهد که در ورزشهای رزمی از آن استفاده می کنند. در زبان لاتین هم معنی دارد