الا تا درآیند طوطی و سارک
الاتا سرایند قمری و ساری .
زینبی.
کبک ناقوس زن و سارک شیپورزن است فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری.
پراکنده با مشک دم سنگ خوارخروشان بهم سارک و لاله سار.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
خروشان بر سرکهسار سارک که بادا جشن نوروزی مبارک.
زراتشت بهرام پژدو ( از جهانگیری ، انجمن آرا، آنندراج ).
چو مرد فاضل بی سیم و زر گرسنه شود
چه بانگ لکلک پیشش چه نغمه سارک.
شمس فخری.
رجوع به سار، سارج ، سارچه ، سارنج ، سارنگ ،سارو، ساروک ، ساری ، شار، شارک و شارو شود.سارک. ( اِخ ) ( اخشید.. ) حاکم سمرقند مقارن حمله اعراب در دوره معاویه بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 122 و اخشید در این لغت نامه شود.