ساروغ

لغت نامه دهخدا

ساروغ. ( اِ ) سارخ. سارغ. سارق. ساروق. سفره. بقچه.

ساروغ. ( اِخ ) ابن ارغوابن فالع، جد ابراهیم نبی ، به روایت طبری و مسعودی است. نسب او چنین است : ابراهیم بن آزربن قطوربن ساروغ بن ارغوابن فالعبن شالخ. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 193 و تاریخ سیستان ص 42و 43 و طبری و تاریخ گزیده چ عکسی ص 30 و 110 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس