چنین گفت گشتاسب با ساربان
که ای یار پیروز و روشن روان.
( شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1454 ).
بدو ساربان گفت کای شیر مردنزیبد همی بر تو این کار کرد.
( شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1455 ).
شبانان بدندی وگر ساربان همه ساله با درد و رنج گران.
( شاهنامه چ بروخیم ص 1923 ).
علی آن خدمت نیکو بسر برد که مردی با احتیاط بود و لشکر نیکو کشیدی و ساربانان را بطاعت آورد و مواضعتها نهاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 447 ). امیر حاجب سباشی را گفت ساربانان را بباید گفت تا اشتران دوردست تر نبرند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 453 ).جان کنند از ژاژ خائی تا بگرد من رسند
کی رسد سیرالسوافی در نجیب ساربان.
خاقانی.
وان ساربان ز برق سراب برنده چشم وز آفتاب چهره چو میغ مکدرش.
خاقانی.
وز بهر محملت که فلک گشته غاشیه اش خورشید ناقه گشته و مه ساربان شده.
خاقانی.
ساربانا بار بگشا ز اشتران شهر تبریز است و کوی دلبران.
مولوی.
فرو کوفت طبل شتر ساربان بمنزل رسید اول از کاروان.
سعدی ( بوستان ).
چو آمد برِ مردم کاروان شنیدم که میگفت با ساربان.
سعدی ( بوستان ).
بشب ماهی میان کاروان است که روی او دلیل ساربان است
چه جای ساربان کاندر پی او
ز دلها کاروان بر کاروان است.
همام تبریزی.
یار ما محمل نشین و ساربان مستعجل است چون روان گردم کز آب دیده پایم در گل است.
همام تبریزی.
|| نام یکی از آهنگهای موسیقی است.ساربان. ( اِخ ) جدعلی بن ایوب بن حسین است. و علی معروف به ابن ساربان از اهل شیراز و ساکن بغداد، متولد 347 و متوفی 430 است. رجوع به انساب سمعانی و تاریخ بغداد خطیب شود.
ساربان. ( اِخ ) یا سارمان بن جغتای ، پنجمین پسر جغتای بن چنگیزخان است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 77 و 88 شود.بیشتر بخوانید ...