ساده عذار. [ دَ / دِ ع ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از جوان بیریش. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). ساده رخ. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر : آئینه ز نقش ساده بایدکان ساده عذار رخ نماید.شیخ ابوالفضل فیاضی ( از آنندراج ).