ساختکاری. ( حامص مرکب ) آماده کردن. بسغدن. بسیجیدن. آراستن. تجهیز سپاه بقعاء ذی القصة، موضعی است که ابوبکر برای ساختکاری لشکر اسلام در آنجا رفت. ( منتهی الارب ). ساخته کاری.
فرهنگ معین
(حامص . ) آمادگی ، آراستن .
فرهنگ عمید
ساخته و پرداخته کردن، عمل ساختن و آماده کردن چیزی.