وان پول سدیور ز همه باز عجب تر
کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا.
عنصری.
تا قله مازل نشود ساحت کشمیرتا ساحت کشمر نشود قله مازل.
رافعی.
شد پر نگارساحت باغ ، ای نگار من در نوبهار می بده ای نوبهار من.
مسعودسعد.
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه.
خاقانی.
مگر بساحت گیتی نماند بوی وفاکه هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا.
خاقانی.
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش شاید از خضرای نه چرخش معسکر ساختند.
خاقانی.
چون فرودید چار گوشه کاخ ساحتی دید چون بهشت فراخ.
نظامی.
در مقر عز و ساحت و دولت خویش قرار گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 275 ).رضوان مگر سراچه فردوس برگشاد
کاین حوریان بساحت دنیی خزیده اند.
سعدی ( بدایع ).
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو بادساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد.
حافظ.
|| درگاه. ( ترجمان القرآن ). پیش در. آستانه : و هر بنا که بر قاعده عدل و احسان قرار گیرد... اگر از تقلب احوال در وی اثری ظاهر نگردد و دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر ماند بدیع ننماید. ( کلیله و دمنه ).خورشید روم پرور و ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست.
خاقانی ( دیوان ص 78 ).
ساحت شرف او قبله آمال و کعبه سؤال شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 363 ).ما را که ره دهد به سراپرده وصال
ای باد صبحدم خبری بر به ساحتش.
سعدی ( طیبات ).
بیشتر بخوانید ...