سای بابا ( به هندی: सत्य साईं बाबा ) ( به انگلیسی: Sri Sathya Sai Baba ) ( ۲۳ نوامبر ۱۹۲۶–۲۴ آوریل ۲۰۱۱ ) یک گورو هندی، شخصیت عرفانی، خیر و یک معلم بوده است. او ادعا می کرد که تناسخ سای بابا شیردی است، قدیسی روحانی و خدمتگزاری معجزه گر که در سال ۲۰۱۱ درگذشته است؛ و تعالیمی مرکب از آیین هندو و مسلمانی داشته است. وی در دهکده ای کوچک به نام پوتاپارتی در هند به دنیا آمد.
... [مشاهده متن کامل]
ساتیا سای بابا در ۲۳ نوامبر۱۹۲۶ در دهکده ای کوچک به نام «پوتاپارتی» به دنیا آمد. پدر او «پداونکاپاراجو» و مادرش «ایشوارامباً بودند. ساتیا، فرزند چهارم خانواده ای فقیر و مؤمن بود و به جز او خانواده راجو یک پسر و دو دختر دیگر نیز داشتند.
مادر وی ایشواراما ادعا کرده بود که تولد وی همراه با معجزه بوده است. خواهران و برادرانش شامل برادری بزرگتر به نام رتنام سشام راجو ( فوت ۱۹۸۴ ) ، خواهرانی به نام های ونکاما ( فوت ۱۹۹۳ ) و پارواتاما ( فوت ۱۹۹۸ ) و برادری کوچکتر به نام جاناکیرامیاه ( فوت ۲۰۰۳ ) بوده اند. گفته شده که در کودکی، اگرچه در درس و مدرسه استثنایی نبوده اما فوق العاده باهوش و نیکوکار بوده است، و بیشتر به امور معنوی علاقه داشته است. او استعداد بی نظیری در موسیقی مذهبی، رقص و تئاتر داشت و به آهنگسازی و شعر و شاعری علاقه مند بود.
در سال ۱۹۴۰، ساتیا سای بابا اعلام کرد که روح سای بابای شیردی است که در کالبدی جدید تجسم یافته است. می توان گفت که بیشتر اطلاعاتی که دربارهٔ اوایل زندگی سای بابا در اختیار است زندگی نامه ای است که توسط اطرافیان وی ساخته شده و در آن به تقدس و تحسین او پرداخته اند. زندگی نامه ای که حکایاتش برای پیروان سای بابا مفهومی خاص داشته و دال بر الهی بودن اوست. بر اساس گفته های پیروان او در آن زمان فرزند اسواراما و پداونکاما راجو راتناکارام ( که مدرس منطقه بود ) به نام ساتیانارایانا راجو در روستای پوتاپارتی که در آن زمان تحت فرمان بریتانیا بود به دنیا آمد
گفته شده که او می توانسته چیزهای از قبیل غذا و شیرینی خلق کند. در ۸ مارس سال ۱۹۴۰، در حالی که با برادر بزرگترش سشاما راجو در اوراواکندا، شهر کوچکی در نزدیکی پوتاپارتی زندگی می کرد، ظاهراً ساتیا توسط یک عقرب نیش زده شد بود، او هشیاری خود را برای چند ساعت از دست داد. چند روز بعد تغییر قابل توجهی در رفتار ساتیا پدید آمد. نشانه های خنده و گریه، فصاحت و سکوت در رفتارش وجود داشت. او شروع کرد به خواندن آیات سانسکریت، زبانی که او هیچ دانش قبلی ای در موردش نداشت. پزشکان اعتقاد داشتند که رفتار او تشنج و حمله عصبی است. پدر و مادرش او را به خانه در پوتاپارتی برگرداندند بسیار نگران بودند، او را نزد بسیاری از کشیشان، پزشکان و جن گیرها بردند. در ۲۳ ماه مه ۱۹۴۰، ساتیا اهل خانواده را فراخواند و برای خانواده اش پراساد و گل خلق کرد. پدر او از دیدن این وضعیت خشمگین شد و فکر می کرد که پسرش طلسم شده است. او یک ترکه چوب برداشت و تهدید کرد که اگر ساتیا آشکار نکند که واقعاً کیست او را ضرب و شتم خواهد کرد؛ بنابراین ساتیا با آرامش و محکم اعلام کرد «من سای بابا هستم». اواخر سال ۱۹۴۰، ساتیا سای بابا اعلام کرد که او تا به حال هیچ رابطه دنیوی ( عاطفی ) با کسی نداشته، در این زمان، کم کم مریدان به دور او گرد آمدند. در سال ۱۹۴۰، او سفر به مدرس و دیگر نقاط در جنوب هند را آغاز نمود و خیلی زود پیروان بومی زیادی پیدا کرد. در یک حادثه در سال ۱۹۹۳، چهار مرد مسلح به چاقو وارد اتاق خواب او شدند، که انگیزه آنان ترور سای بابا یا به دلیل حسادت بین پیروان و طمع قدرت بوده است. سای بابا صدمه ای ندید. در طول نزاع و زد و خورد و واکنش پلیس، چهار متجاوز و دو تن از همراهان سای بابا کشته شدند. تحقیقات رسمی صورت گرفته به بسیاری از سوالات در این باره پاسخی نداد.
... [مشاهده متن کامل]
ساتیا سای بابا در ۲۳ نوامبر۱۹۲۶ در دهکده ای کوچک به نام «پوتاپارتی» به دنیا آمد. پدر او «پداونکاپاراجو» و مادرش «ایشوارامباً بودند. ساتیا، فرزند چهارم خانواده ای فقیر و مؤمن بود و به جز او خانواده راجو یک پسر و دو دختر دیگر نیز داشتند.
مادر وی ایشواراما ادعا کرده بود که تولد وی همراه با معجزه بوده است. خواهران و برادرانش شامل برادری بزرگتر به نام رتنام سشام راجو ( فوت ۱۹۸۴ ) ، خواهرانی به نام های ونکاما ( فوت ۱۹۹۳ ) و پارواتاما ( فوت ۱۹۹۸ ) و برادری کوچکتر به نام جاناکیرامیاه ( فوت ۲۰۰۳ ) بوده اند. گفته شده که در کودکی، اگرچه در درس و مدرسه استثنایی نبوده اما فوق العاده باهوش و نیکوکار بوده است، و بیشتر به امور معنوی علاقه داشته است. او استعداد بی نظیری در موسیقی مذهبی، رقص و تئاتر داشت و به آهنگسازی و شعر و شاعری علاقه مند بود.
در سال ۱۹۴۰، ساتیا سای بابا اعلام کرد که روح سای بابای شیردی است که در کالبدی جدید تجسم یافته است. می توان گفت که بیشتر اطلاعاتی که دربارهٔ اوایل زندگی سای بابا در اختیار است زندگی نامه ای است که توسط اطرافیان وی ساخته شده و در آن به تقدس و تحسین او پرداخته اند. زندگی نامه ای که حکایاتش برای پیروان سای بابا مفهومی خاص داشته و دال بر الهی بودن اوست. بر اساس گفته های پیروان او در آن زمان فرزند اسواراما و پداونکاما راجو راتناکارام ( که مدرس منطقه بود ) به نام ساتیانارایانا راجو در روستای پوتاپارتی که در آن زمان تحت فرمان بریتانیا بود به دنیا آمد
گفته شده که او می توانسته چیزهای از قبیل غذا و شیرینی خلق کند. در ۸ مارس سال ۱۹۴۰، در حالی که با برادر بزرگترش سشاما راجو در اوراواکندا، شهر کوچکی در نزدیکی پوتاپارتی زندگی می کرد، ظاهراً ساتیا توسط یک عقرب نیش زده شد بود، او هشیاری خود را برای چند ساعت از دست داد. چند روز بعد تغییر قابل توجهی در رفتار ساتیا پدید آمد. نشانه های خنده و گریه، فصاحت و سکوت در رفتارش وجود داشت. او شروع کرد به خواندن آیات سانسکریت، زبانی که او هیچ دانش قبلی ای در موردش نداشت. پزشکان اعتقاد داشتند که رفتار او تشنج و حمله عصبی است. پدر و مادرش او را به خانه در پوتاپارتی برگرداندند بسیار نگران بودند، او را نزد بسیاری از کشیشان، پزشکان و جن گیرها بردند. در ۲۳ ماه مه ۱۹۴۰، ساتیا اهل خانواده را فراخواند و برای خانواده اش پراساد و گل خلق کرد. پدر او از دیدن این وضعیت خشمگین شد و فکر می کرد که پسرش طلسم شده است. او یک ترکه چوب برداشت و تهدید کرد که اگر ساتیا آشکار نکند که واقعاً کیست او را ضرب و شتم خواهد کرد؛ بنابراین ساتیا با آرامش و محکم اعلام کرد «من سای بابا هستم». اواخر سال ۱۹۴۰، ساتیا سای بابا اعلام کرد که او تا به حال هیچ رابطه دنیوی ( عاطفی ) با کسی نداشته، در این زمان، کم کم مریدان به دور او گرد آمدند. در سال ۱۹۴۰، او سفر به مدرس و دیگر نقاط در جنوب هند را آغاز نمود و خیلی زود پیروان بومی زیادی پیدا کرد. در یک حادثه در سال ۱۹۹۳، چهار مرد مسلح به چاقو وارد اتاق خواب او شدند، که انگیزه آنان ترور سای بابا یا به دلیل حسادت بین پیروان و طمع قدرت بوده است. سای بابا صدمه ای ندید. در طول نزاع و زد و خورد و واکنش پلیس، چهار متجاوز و دو تن از همراهان سای بابا کشته شدند. تحقیقات رسمی صورت گرفته به بسیاری از سوالات در این باره پاسخی نداد.