سات
لغت نامه دهخدا
سات. [ سات ت ] ( ع اِ ) سته و ست ، و اصل آن سدس بوده ، و سین به ت بدل شده و دال در آن ادغام گردیده است. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب در ماده س ت ت ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
در کتاب نصاب طبری سات به معنای آرایش هستش
پس میشه آرایشگر رو گفت به طبری : ساتکـــَر .
طبری ( مازنی ) : آروس ره بَوِردنه ساتکر پَلی تا وه ره سات هاکنه .
فارسی : عروس رو پیش آرایشگر بردند تا اون رو آرایش کنه .
پس میشه آرایشگر رو گفت به طبری : ساتکـــَر .
طبری ( مازنی ) : آروس ره بَوِردنه ساتکر پَلی تا وه ره سات هاکنه .
فارسی : عروس رو پیش آرایشگر بردند تا اون رو آرایش کنه .
استاد کسروی واژه پارسی سات را به جای واژه عربی صفحه به کار می برد.
سات در تورکی یعنی بفروش
از ساتماق یعنی فروختن
از ساتماق یعنی فروختن
در کوردی به معنای لحظه می باشد.
گاهی سات به چم صفحه می آید، ( از استاد احمد کسروی )
ساتSat - بمعنیِ هستیِ جاودان ( ازلی و ابدی ) . یکی از سه ویژگیِ سات – چیت – آناندا یا سکوت سرور انگیزِ درونی. چیزی در ما که هرگز نمی میرد.
ب معنای می نوری و مستی و در مستی پرواز کردن. ( واژه پهلوی در دوره ساسانیان )