سابیدن
مترادف سابیدن: ساییدن، سودن، کوبیدن، نرم کردن، سوهان زدن، صیقلی کردن، زدودن، پاک کردن، جلا دادن، صیقل دادن، براق کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) در خور سابیدن ساییدنی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن، سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اسیاب شدن
ساییدن، خون کسی را بجوش اوردن، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خراشیدن، به هیجان اوردن، سابیدن
ساییدن، ازردن، حبس کردن، رنده کردن، سابیدن، بزور ستاندن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن، صدای خشن در اوردن
سابیدن، پاک شدن، تدریجا تحلیل رفتن، فرسوده و از بین رفته شدن
پیشنهاد کاربران
ساییدن هست اصل کلمه از سییرماک تورکی
این واژه سابیدن در لغت نامه دهخدا پارسی گفت شده است واژه صابون یا سابون در لغت نامه دهخدا گفت شده از ریشه ی سابیدن است .