سابوریه

لغت نامه دهخدا

سابوریه. [ ری ی َ ] ( ص نسبی ) تأنیث سابوری. رجوع به سابوری شود. || گزی بوده است که در برخی شهرهای ایران از آن جمله در همدان معمول بوده است. در ترجمه تاریخ قم آمده است : ابو علی کاتب در کتاب همدان حکایت میکند: «ذراعی که اهل همدان بدان مساحت میکردند پیش از روزگار مأمون ، او راذراع سابوری میگفتند. و آن ذراع عبارت از دوازده قبضه بود، و مثال آن بر ستون مسجد اعظم منقش کرده اند ونشان و نمودار آن تا الیوم باقی است. پس این گز که مثال آن مصور است در مسجد سهل بن السبع بمیدان البسع[ در قم ] گزی است که حمزة بن الیسع از نزدیک هارون الرشید آورد. و آن ذراع بقم به رشیدیه معروف و مشهور است و به همدان به سابوریه همچنین ابوعلی در کتاب همدان حکایت میکند، «ذراعی که عبداﷲ خردادبه بدان مساحت کرد آن نه قبضه و دو انگشت بود چنانچ میان آن ذراع و ذراع سابوریه تفاوت و نقصان بربع و ثلث عشر باشد. و آن ذراع که به همدان بوده است و در دیوان آن ، هشت قبضه و دو انگشت بوده است ، محمدبن الحسن از آن گز هیچ نبرید و کم نکرد الا یک انگشت. ( تاریخ قم ص 29 ).

سابوریه. [ ری ی َ ] ( اِخ ) قریه ای است بر کنار فرات و مقابل بالس. ( معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس