سابور

لغت نامه دهخدا

سابور. ( اِخ ) معرب شاپور ( شاه پوهر ) است. رجوع به شاپور شود. جوالیقی در المعرب آرد: سابور فارسی است ودر زبان عرب از قدیم آمده است. عدی بن زید گوید:
این کسری کسری الملوک ابوسا
این ام این قبله سابور.
و در فارسی شاه پور است و باین صورت اعشی در سخن خود آرد:
اقام به شاهبور الجنو-
-د حولین یضرب فیه القدم.
رجوع به المعرب جوالیقی ص 20 و 56 و 133و 194 و 282 شود. || مزید مؤخر امکنه : ازار ساپور. بُت سابور. برج سابور. ( عسکر مکرم در خوزستان ). بزرج سابور. ( بزرگ شاپور ). جندی ساپور. خسرو ساپور. ( شهرانبار در جانب چپ فرات ). فیسابور. نیسابور. رجوع به هر یک از این کلمات شود.

سابور. ( اِخ ) شهری است از در بلاد فارس در نزدیکی کازرون. ( سمعانی ). در اقلیم سوم واقع، و طول آن 78 و ربع درجه ، و عرض آن 31 درجه است و تا شیراز 25 فرسخ فاصله دارد. ( یاقوت ). مطابق تحقیقات گیرشمن بیشاپور از بناهای شاپور اول ساسانی ( 341 - 271 م. ) است و بر طبق اصول سنن غربی ساخته شده و دارای طرحی مستطیل است که وضع طبیعی زمین را تعقیب میکند و در دو جاده شریانی یکدیگر را در مرکز شهربطور عمودی قطع می نماید. شاپور اندکی پس از پیروزی بر والریانوس امپراطور روم ( 260 م. ) کاخ باشکوهی در این شهر بنا نهاد. و نیز آتشکده ای در این شهر ساخت که بزرگترین معبد از نوع خویش است. رجوع به فهرست ایران گیرشمن ترجمه دکتر معین شود. این شهر در دوره خلافت عثمان بسال 26 هَ. ق. تسخیر شد. ( تاریخ سیستان ص 77 ). معرب شاپور ( بشاپور، به شاپور، وه شاپور ) است که در زمان قدیم کرسی ولایت شاپور خره بود. و غالباًآنرا شهرستان می نامیدند و آن در مغرب کازرون کنونی ( کمی بسوی شمال ) قرار داشت. ابن حوقل گوید سابور شهری است بزرگ باندازه شهر اصطخر ولی از آن آبادتر و پرجمعیت تر است ، و مردمانش توانگرترند. ولی مقدسی در نیمه دوم قرن چهارم گوید اکنون در حال ویرانی است و اهالی از آنجا کوچ میکنند و بکازرون میروند با این حال باز در آن زمان سابور شهری پر نعمت بود، نیشکر و زیتون و انگور فراوان در آن بعمل می آمد و انواع میوه ها و گلها از قبیل انجیر و یاسمن و خرنوب آن فراوان بود. قلعه آن دنبلا نامیده میشد و بارویش چهار دروازه داشت که عبارت بودند از دروازه هرمز، دروازه مهر، دروازه بهرام و دروازه شهر. مسجد جامع آن در بیرون شهر بود و مسجد دیگری هم داشت موسوم به مسجد خضر یا مسجد الیاس. فارسنامه ابن البلخی در آغاز قرن ششم گوید: در این سالها خراب شده است. در زمان حمداﷲ مستوفی اسم سابور یا بشابور به ولایت کازرون که مجاور شاپور بود داده شد. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 283 و 284 ). رجوع به معجم البلدان یاقوت ج 6 و ابن خردادبه ص 45 و سابور خره و بیشاپور در این لغت نامه شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن سهل پزشک عیسوی کیش ایرانی قر.۳ ه.(ف.۲۵۵ ه.ق. ) پدرش سهل کوسج نیز طبیب بود و چون از مردم اهواز است به خوزی معروف میباشد . وی مقدم اطبای بیمارستان جندیسابور و مورد توجه متوکل بالله خلیفه و اخلاف او بود و در طب و اکثر علوم بر پدر خود تفوق داشت . از اوست : قرابادین الکبیر کتاب فی قوی الاطمعه و مضارها و منافعها کتاب - الرد علی حنین فی کتابه فی الفرق بین الغذائ و الدوائ المسهل القول فی النوم و الیقظه کتاب ابدال الادویه . مهمترین کتاب او همان قرابادین است که تا تالیف قرابادین امین الدوله بسیار متداول بود .
ابن یزدجرد بن سابور پسر یزد گرد اول بود و حکومت ارمنستان را داشت

پیشنهاد کاربران

بپرس