سابغ


مترادف سابغ: تمام، کامل

متضاد سابغ: ناقص

لغت نامه دهخدا

سابغ. [ ب ِ ] ( ع ص ) دراز از هر چیز. ( منتهی الارب ). طویل ، آنچه بزمین میرسد، دراز شده بسوی زمین. ( شرح قاموس ). دراز مانند جامه و موی و زره و مانند آن. ( تاج العروس ). ذنب سابغ؛ دم تمام و دراز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ترجمه صحاح ). || تمام از هر چیز. ( منتهی الارب ). کامل و وافی. ( ترجمه صحاح ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). جامع. شامل. || فراخ.( دهار ). فراخ و تمام شده از نعمت و معاش. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). معاش و نعمت و پول فراوان. ( ترجمه قاموس ) ( تاج العروس ). || رسنده. واصل. سبغ فلان الی بلده ؛ مال الیه و وصله فهو سابغ. ( اقرب الموارد ) ( ترجمه قاموس ). و این معنی مجازی است. ( تاج العروس ). || ( اِ ) دامن خود: دنباله ای است بافته متصل به خود که گردن و گوش را بپوشاند و آن را به فارسی زره خود گویند. بیضة لها سابغ؛ خود دامن دار. ( منتهی الارب ). || ( ص ) دارنده ذکر دراز. ( ترجمه صحاح ). فحل سابغ؛ نری است درازذکر و قضیب. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ). طویل الجردان. ( قطر المحیط ) ( ترجمه قاموس ) ( ترجمه صحاح ) ( تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

دراز از هر چیز

پیشنهاد کاربران

سبأ
أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
[ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻴﻢ ] ﻛﻪ ﺯﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﻓﺮﺍﺥ ﺑﺴﺎﺯ ، ﻭ ﺣﻠﻘﻪ ﻫﺎ[ ﻱ ﺁﻥ ] ﺭﺍ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﻭ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﻴﺮﻱ ﻛﻦ . ﻭ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻗﻮﻣﺖ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻴﺪ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ﺑﻴﻨﺎﻳﻢ . ( ١١ )
بسیار، زیاد

بپرس