سر خسروان افسر آل سلجوق
که سائس تر از آل ساسان نماید.
خاقانی.
شاهی است سائس دین ، نوری است سایه حق تأیید حق تعالی ،کرده ندا تعالش.
خاقانی.
اول سلجوقیان سنجر ثانی که هست سائس خیر العباد سایه رب النسم.
خاقانی ( دیوان ص 266 ).
نصر برادرت ملک مشرق و سائس جمهور خلق را. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 446 ). || فرمانده. قائد. آمر. مرد امر و نهی : صبرکن بر سفاهت جاهل
تا شوی سائس ولایت دل.
سنائی.
سایه چتر سیاهت نبود جز خورشیدسائس لشکر جاهت نسزد جز بهرام.
بدر چاچی ( از آنندراج ).
|| بخشی یا کوتوال را گویند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). || نگهبان. ( غیاث ) ( مؤید ). || نگهبان اسپان. ( غیاث ) ( مؤید ). ستوربان ، ستوروان ، ستوردار. تیماردار. رائض دواب. ج ، سُوّاس ، ساسة. || دندان کرم خورده. بن دندان کرم خورده. سیاهی است در دندان و دندانی است که خورده شده است. ( شرح قاموس ).