زیچ بستن

لغت نامه دهخدا

زیچ بستن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از کارعمده کردن. مرادف رسد بستن. ( آنندراج ) :
زیچ در عشق چو من کس نتواند بستن
من ز تبریزم اگر خواجه نصیر از طوس است.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
رجوع به زیج شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از کار عمده کردن مرادف رسد بستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس