زیوح. [ زیو / زُ ] ( ع مص ) زاح زیحاً و زیوحاً و زیوحاً و زیحاناً؛ دور گردیدن و رفتن. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) ( از آنندراج ). زیح. ( ناظم الاطباء ).