زیوان. [ زی ] ( اِ ) دانه ای که در گندم زارها روید و سیاه رنگ باشد و خوردن آن خدارت و دیوانگی آورد. ( ناظم الاطباء ). زؤان. شالم. شولم. شیلم. سعیع. شلمک. زوان. تلخ دانه. تلخه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :... در میان آن کشتزار، تلخ دانه انداخت که نامش زیوان گویند. ( ترجمه دیاتسارون ص 218، یادداشت ایضاً ). زیوان. [ زی ] ( اِخ ) دهی از دهستان فشافویه است که در بخشریشهرستانتهران واقع است و 1077 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
فرهنگ فارسی
دهی از دهستان فشافویه است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و ۱٠۷۷ تن سکنه دارد .