زینهاردار. ( نف مرکب ) امان دهنده و مهلت دهنده. ( ناظم الاطباء ). زینهاردارنده. زنهاردار. پای بند عهد و پیمان. وفادار. ( فرهنگ فارسی معین ). || امانت دار. امین. مؤتمن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : او هست گویی ای عجبا زینهارداروین حق زایران ، بر او زینهارها.لامعی جرجانی.رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای آن دو شود.