زینب زیادی

لغت نامه دهخدا

زینب زیادی. [ زَ / زِ ن َ ب ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحوم عبداﷲ مستوفی ذیل «من زینب زیادیم » و شرح تعزیه بازار شام آرد: در زمان ناصرالدین شاه زنی با چادرنماز که فراش ها بواسطه نداشتن چادرچاقچور نگذاشتند وارد تکیه شود برای اینکه دست خالی به خانه برنگشته لامحاله بازی کن ها را تماشا کرده باشد کمی دورتر می ایستد، همینکه موقع سواری رفتن شبیه خوانها به تکیه می رسدهر یک سوار شتری می شوند، باجی چادرنمازی هم بر یکی از شترها سوار می شود. ساربانها بتصور اینکه این هم یکی از شبیه خوانهاست مخالفتی بعمل نمی آورند. ام کلثوم و... هر یک در نوبت خود به انجام وظیفه پرداختند، چادرنمازی هم دو شعر عامیانه سر هم کرده موقعی که شتر او محازی غرفه شاه می رسد شروع به خواندن می کند...
من زینب زیادیم
عروس ملاهادیم
اومدم پول بسونم
چادرچاقچور بسونم.
احترام حضور شاه مانع آن بود که خنده و هو و جنجال راه بیفتد. این پادشاه هم بدون هیچ مؤاخذه از این بی ترتیبی امر داد پول چادرچاقچور به زنک دادند و از آن روز «زینب زیادی » در محاوره ها وارد شد. ( از شرح زندگانی من ج 1 صص 420 - 422 ). || عضو زائد. کسی که در جمعی یا سازمانی به وجود او احتیاج اصلی و اساسی نیست ولی خود را در جمع وارد می کند.

فرهنگ فارسی

مرحوم عبد الله مستوفی ذیل من زینب زیادیم و شرح تعزیه بازار شام آرد .

پیشنهاد کاربران

زینب زیادی. ( به لحن تحقیر. ) کنایه از کسی که به وجودش نیاز نباشد یا حضورش در جایی زائد و بی مصرف باشد: ظهر شد مستخدمین آمدند و برای بیماران آن اتاق ناهار آوردند، [ولی] به من ندادند. . . پیشخدمت مخصوص آن اتاق را صدا کردم و گفتم:داداش ما زینب زیادی بودیم؟ ( کتاب بازنشسته خسرو شاهانی، ۱۷۰ - ۱۷۱ )
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: فرهنگ فارسی عامیانه، ابولحسن نجفی، انتشارات نیلوفر