زیق

لغت نامه دهخدا

زیق. ( معرب ، اِ ) زیق القمیص ؛ زه پیراهن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). معرب زه. زه پیراهن. یقه. جیب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 172 شود. || رشته بنا که بدان اندازه گیرد. و منه : قوام البناء بالزیق. ( از اقرب الموارد ). رجوع به زیگ و زیج شود.

زیق. ( اِخ ) محله ای است به نیشابور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ). رجوع به زیقی شود.

فرهنگ فارسی

محله ایست به نیشابور

واژه نامه بختیاریکا

( زیق * ) قهقهه؛ خنده

پیشنهاد کاربران

در زیان آذربایجانی زیق یعتی گل ، گل ولای
کوچک و ضعیف
زیقی به چند معنی است، اولی آن اشخاصی هستن که وطن خودشان را از همه جا بدتر میدانند و وطن دیگران را بهشت، به واژه امروزی"وطن فروش" معنی میده، یک معنی دیگه زیقی به افرادی گفته میشکه که طرفدار لیبرال مسلک
...
[مشاهده متن کامل]
ها هستن، میگویند یا رای ندهید یا به لیبرال ها رای بدهید، بعد از اینکه لیبرال های توی کشور گند زدن، میگن: اشکال از کشوره نه لیبرال ها"، یک معنی دیگه زیقی کسی هستش که از پس کاری برنمیاد، اما ادعاش زیاده، مثل آمریکا که هی میگفت:حمله میکنما!" اما بعد از زدن پهبادشون به سوسیس خوری مشغولن، یک معنی دیگه زیقی به معنی کسیه که دکمه های پیرهنش رو میکنه، یا به اشتباه دکمه هاش رو میبنده، زیق در زبان دیگر به معنی دکمه است

بپرس