زیرگاه

/zirgAh/

لغت نامه دهخدا

زیرگاه. ( اِ مرکب ) کرسی. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ). کرسی که بر آن نشینند. ( برهان ). کرسی و صندلی. ( ناظم الاطباء ). کرسی باشد، چه پائین تر از گاه یعنی تخت می گذارند. ( فرهنگ رشیدی ). کرسی که بر آن نشینند و آن کرسی را زیر تخت بزرگ گذارند از این روی زیرگاه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
بر تخت زرین یکی زیرگاه
نشسته بر او پهلوان سپاه.
فردوسی.
نهادند زرین یکی زیرگاه
نشست از برش پهلوان سپاه.
فردوسی.
همان میزبان را یکی زیرگاه
نهادند و بنشست نزدیک شاه.
فردوسی.
بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه
سوی راستش سام بر زیرگاه.
اسدی.
بهرخانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زیرین یکی زیرگاه.
اسدی.

فرهنگ عمید

کرسی، صندلی، تخت، چهارپایه ای برای نشستن: نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی: ۷/۵۸۸ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس