زیرک مرد ؛ مرد زیرک :
بجوی تا بتوانی رضای شاعر و هیچ
در او مپیچ اگر بخردی و زیرک مرد.
مؤید ( از المعجم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
بجوی تا بتوانی رضای شاعر و هیچ
در او مپیچ اگر بخردی و زیرک مرد.
مؤید ( از المعجم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیرک فریب ؛ که زیرک را فریب دهد. عاقل فریب :
چه بودی کز این خواب زیرک فریب
شکیبا شدی دیده ناشکیب.
نظامی.
حرص تو از فتنه بود ناشکیب
بگذر از این ابله زیرک فریب.
نظامی.
چه بودی کز این خواب زیرک فریب
شکیبا شدی دیده ناشکیب.
نظامی.
حرص تو از فتنه بود ناشکیب
بگذر از این ابله زیرک فریب.
نظامی.