دزدکی، یواشکی، زیرجلکی
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
زیرجُلکی: [کنایه در تداول عامه]دزدکی، یواشکی
( ( دختر های کارمند که تا حالا زیرجلکی می خندیدند ، بلند زدند زیر خنده و چشم آرزو به زرجو افتاد که با لبخندی کج طوری نگاهش می کرد که آرزو فکر کرد "نکند روسری را پشت ورو سر کرده ام ؟" ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 64 . ) )
// زیرجلکی ؛ به نهانی. در خفا. زیرجلی. به خفیه. در سِرّ. پوشیده. مخفی. پنهانی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . یواشکی. نهانی. آهسته. بدون اطلاع کسی ، چنانکه گویند: فلان خدمتکارزیرجلکی با فلان کس رابطه داشت ، یا زیرجلکی خواربار و لوازم خانه را کش می رفت. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .
( ( دختر های کارمند که تا حالا زیرجلکی می خندیدند ، بلند زدند زیر خنده و چشم آرزو به زرجو افتاد که با لبخندی کج طوری نگاهش می کرد که آرزو فکر کرد "نکند روسری را پشت ورو سر کرده ام ؟" ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 64 . ) )
// زیرجلکی ؛ به نهانی. در خفا. زیرجلی. به خفیه. در سِرّ. پوشیده. مخفی. پنهانی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . یواشکی. نهانی. آهسته. بدون اطلاع کسی ، چنانکه گویند: فلان خدمتکارزیرجلکی با فلان کس رابطه داشت ، یا زیرجلکی خواربار و لوازم خانه را کش می رفت. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .
پوشیده و پنهان، مخفی، سری، مرموز و مستور، جاسوس مآبانه، آب زیرکاهانه، موذیانه