زیر چیزی رفتن یا ماندن:۱ - با آن تصادف کردن. ( گربه رفت زیر ماشین و مرد ) ۲ - [ کنایی] سنگینی و دشواری ناشی از آن را تحمل کردن ( ناچار شدم زیر قرض بروم )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )