زیر پا

لغت نامه دهخدا

زیرپا. ( ص مرکب ) زیرپای. مطیع و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ).
- زیرپای آوردن ؛ در دو شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی پریدن و پیمودن و بمجاز تصرف کردن ، در اختیار گرفتن آمده است :
که سودابه را باز جای آورند
سراپرده را زیرپای آورند.
فردوسی.
همه مرز را زیرپای آوریم
مراد دل خود بجای آوریم.
فردوسی.
|| باجگزار وذمی. || ( اِ مرکب ) پاپوش و کفش. ( ناظم الاطباء ).
- زیرپا آوردن ادیم یمن ؛ عبارت از حاجیان که بعد از ادای حج کفش در پا کنند. ( آنندراج ). رجوع به زیرپایی شود.

فرهنگ فارسی

زیر پای مطیع و فرمانبردار

پیشنهاد کاربران

زیرپا ( Undrefoot ) [اصطلاح دریانوردی]:این اصطلاح برای لنگری بکار میرود که درست در زیر کشتی قرار گرفته باشد و زنجیر آن بصورت عمودی باشد .
زیر پا: پایین پا، فرود.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۱۱ ) .

بپرس