زیر سر بودن چیزی ؛ زیر سر داشتن چیزی. زیر سر کسی بودن چیزی. در قبض و تصرف کسی بودن و قیل بر پا کردن فتنه و فساد. بهر تقدیر امثال این کلام جز در مواقع ظلم و بیداد استعمال نکنند و به زیر سر و در زیر سر نیز آمده. ( آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
کردم چو سراغ دل گم گشته ز چشمش
گفتا به سر زلف که در زیر سر اوست.
ملااسد ( از آنندراج ) .
بالش خوبان دگر از پر است
شوخ مرا فتنه به زیر سر است.
ملاطاهر غنی ( ایضاً ) .
بر شیشه هر دل که رسیده ست شکستی
درزیر سر آن شکن طرف کلاه است.
محسن تأثیر ( ایضاً ) .
رجوع به زیر سر داشتن شود.
... [مشاهده متن کامل]
کردم چو سراغ دل گم گشته ز چشمش
گفتا به سر زلف که در زیر سر اوست.
ملااسد ( از آنندراج ) .
بالش خوبان دگر از پر است
شوخ مرا فتنه به زیر سر است.
ملاطاهر غنی ( ایضاً ) .
بر شیشه هر دل که رسیده ست شکستی
درزیر سر آن شکن طرف کلاه است.
محسن تأثیر ( ایضاً ) .
رجوع به زیر سر داشتن شود.