زیر بار چیزی رفتن
اصطلاحات و ضرب المثل ها
[ به اجبار ] چیزی را پذیرفتن
مثال:
به او پیغام دادم که من زیر بار حرف زور نمی روم، هرکاری که می توانی بکن.
پیشنهاد کاربران
زیر بار چیزی رفتن ؛ کنایه از پذیرفتن و قبول کردن آن. تن دردادن بدان. تسلیم شدن. رام شدن. زیر بار زور یا منت رفتن. پذیرفتن آن. تن دردادن بدان :
. . . به نزد من هزاران بار بهتر
که یک جو زیر بار زور رفتن.
ملک الشعراء بهار.
. . . به نزد من هزاران بار بهتر
که یک جو زیر بار زور رفتن.
ملک الشعراء بهار.
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن