زیر از میانه

لغت نامه دهخدا

زیر از میانه. [ اَ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از زبون بودن و بد بودن باشد. ( برهان ). یعنی زبون. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از زبون باشد. ( انجمن آرا ). بمعنی چیز زبون کمتر از حد وسط است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زبون و سست و ناتوان و خوار و پست و درمانده. ( ناظم الاطباء ) :
اسبی چنانکه دانی زیر از میانه زیر
از کاهلی که بود نه سکسک نه راهوار .
انوری ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ).
آنکو نخواست قدر ترا برتر از فلک
کارش چو کار خادم زیر از میانه باد.
کمال اسماعیل ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ).
رجوع به زیرمیانه شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از زبون بودن و بد بودن باشد یعنی زبون .

پیشنهاد کاربران

بپرس