زیبا کردن


معنی انگلیسی:
beautify, lard

لغت نامه دهخدا

زیبا کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن :
ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببار
نوبهاران آب باران باغ را زیبا کند.
منوچهری.
|| در بیت زیر ظاهراً بمعنی تمام و یکسره کردن آمده است :
هرکه او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ
موش گرد آید بر او تا کار او زیبا کند.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن

مترادف ها

adorn (فعل)
اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، ارایش دادن، زینت دادن، مزین ساختن، با زر و زیور اراستن

beautify (فعل)
زیبا کردن، ارایش دادن، قشنگ شدن

embellish (فعل)
زیبا کردن، ارایش کردن، ارایش دادن، زینت دادن، پیراستن

smarten up (فعل)
زیبا کردن

groom (فعل)
اراستن، زیبا کردن، تیمار کردن، داماد شدن

titivate (فعل)
اراستن، زیبا کردن، زیبا شدن

فارسی به عربی

زین , عریس
جمل

پیشنهاد کاربران

One of the ways to be loved is to die.
.
.
.
یکی از راه های عزیز شدن مرگه، بمیرید.
زیبایش
فقط اونجا که داری براش حرف میزنی یهو بوست میکنه میگه خب چی داشتی میگفتی

بپرس